خاطرات طلایی

نظر

خدایا تو را شکر می گویم که

می توانم ببینم :

رنگین کمان را

بارش باران را

خورشید طلایی را

غروب آفتاب را

می توانم ببویم :

ماهی تازه را

لیموی تازه را

نارنج را

علف تازه چیده شده را

عطر خاک باران خورده را

می توانم بشنوم :

صدای عبور تریلی را

صدای زنگ تلفن را

موسیقی شاد و غمبار را

پچ پچ کودکم را

نوای رادیو را

جیک جیک مرغ عشق هایم را

صدای قل قل سماور را

صدای امواج دریا را

می توانم حس کنم :

آغوش همسرم را

سوز و سرما را

درد را

تپش قلبم را

و حتی پلک زدنم را

و رگبرگ های برگ را

که می توانم بچشم :

تندی غذا را

سیب زمینی برشته شده

و ماست نرم را

طعم پرتقال تازه برش زده را

چای معطر تازه دم کشیده را

شوری نمک را

و شیرینی شکر را

امروز برای همه چیز شکر گزارم

امروز می گویم : (( خدایا نعمات بسیاری به من دادی و من نعمت دیگری از تو می خواهم و آن دل خوش است ))

بار الها .. نازنین معبود بی همتای من ...

فلله الحمد . . .